رادینرادین، تا این لحظه: 10 سال و 5 ماه و 18 روز سن داره

رادین ثمره ی عشق ما

خاطره زایمانم قشنگ ترین روز زندگیم

خب اينم خاطره زايمان من 4شنبه 29 ابان قرار بود 6.30 صبح بيمارستان باشم سه شنبه اخرين روزي بود که پسرم تو شکمم بود يه حال عجيبي داشتم هم خوشحال بودم که ديگه انتظار به پايان ميرسه هم يه جورايي بغض داشتمو احساس دلتنگي خاصي داشتم از صبح همه کارامو کردم مامانم قرار بود تا شب بياد پيشم وقتي مامانم اومد ساعت حدود 9 بود شام خوردمو بعدش يه ليوان چايي و ديگه هيچي نخوردم اخر شب مامانم صورتمو اصلاح کردو ساعت حدود 1 بود من اماده شدم برم حموم يکم کمرم درد ميکرد اهميت ندادم گفتم حتما زياد نشستم خسته شدم خلاصه رفتم حموم و بدنمو کاملا شيو کردم چون ميدونستم تا چند روز نميتونم اينکارو بکنم وقتي لباس زيرمو دراوردم يه لکه صورتي ديدم يکم ترسيدم کمرمم خيلي د...
19 دی 1392

خنده های شیرینت

رادین کوچولوی من دیگه وقتی باهات حرف میزنم برام میخندی دیگه خنده هات کوچولو نیست عمیق و از ته دل میخندی باهام تعریف میکنی صدا در میاری از خودت وای این موقع ها میخوام بخورمت عشقم دلم ضغف میره برات مامانی خیلی بهت وابسته شدم و میخوام همش پیش خودم باشی  حس میکنم اگه یکم ازم دور باشی نفسم میگیره آخه تو نفس مامانی قشنگم نفس که از آدم جدا نمیشه میشههههههههه!! اگه جدا بشه که آدم میمیمره ...
17 دی 1392

بالاخره اومدیم تهران

سلام مامانی چند روزه که اومدیم تهران وقتی داشتیم برمیگشتیم همچین که وارد تهران شدی یه خنده ی خوشگل کردی انگار خیلی خوشحال شدی که برگشتیم ولی نرفتیم خونه خودمون از اونجایی که چند هفته بود رفته بودیم همدان مامان جون اینا دلشون برات تنگ شده بود مجبور شدیم یه راست بریم اونجا فقط رفتیم خونه وسایلمونو گذاشتیمو یه سری لباس برداشتیم اومدیم خونه مامان جون الان 4 روزه که اینجاییم دو روز پیش مامان جون شمارو برد حموم و گفت تنهایی میشورتت منم مجبور شدم بیرون منتظرت بمونم ولی نمیدونم چرا همش گریه کردی شما که عاشق حموم کردنی و اصلا نشده که گریه کنی همش گریه کردی مامان جون شستت و میخواست لخت بده شمارو بیرون بمیرم که در حمومو باز کردم حوله بندازم پشتت سردت ش...
17 دی 1392

شیطونک من

رادین مامان امروز کلی برامون خندیدی و دلبری کردی تازگیا وقتی میاییم بالای سرت همش صدا میکنی و سینتو میدی جلو که بغلت کنیم. شیطونک من دوست داری باهات صحبت کنیم وقتی برات تعریف میکنیم عکس العمل نشون میدی و صدا میکنی مثلا میخوای حرف بزنی . وقتی شیر خورده باشی و سیر باشی پوشکتم تمیز باشه باهات که حرف میزنم برام یه وری میخندی که میخوام قورتت بدم جیگر من.
10 دی 1392

رادین عاشق حموم کردنه

رادین کوچولوی من عاشق حموم کردنه فداش بشم وقتی اب رو بدنت میریزم کیف میکنی یه وقتایی اخرای حموم خوابت میبره وقتی میخوام لباستو بپوشم چشات خمار میشه و مست خواب میشی عزیز دلم     ...
10 دی 1392

حرفایی که قرار یه روز به پسرم بزنم

******* زنها موجودات عجيبي هستند … پســـرم! پسر ِخوبم میدونم که تو هم یه روزی عاشق میشی. میای وایمیستی جلوی من و بابات و از دخترکی میگی که دوسش داری! … این لحظه اصلا عجیب نیست و تو ناگزیری از عشق …. ! که تو حاصل عشقی پســ ـرم … مامانت برای تو حرف هایی داره حرف هایی که به درد روزهای عاشقیت میخوره … عزیز دلم! یک وقتهایی زن ِ رابطه بی حوصله و اخموست. روزهایی میرسه که بهونه می گیره. بدقلقی می کنه و حتی اسمتو صدا می کنه و تو به جای جانم همیشگی میگی: “بله!” و اون میزنه زیر گریه …. زن ها موجودات عجیبی هستند پسرم … موجوداتی که می تونی با محبتت آرومشون کنی و یا با بی توجهی...
10 دی 1392

40 روزگیت مبارک مامانی

رادین کوچولوی من از چله در اومد عزیزم دلم از چله در اومدی و باهم رفتیم حموم مثل همیشه آقا بودی و کیف کردی از حموم کردن این بارم خودم شستمت و کلی لذت بردم از شستنت جوجه ی من اینجا خیلی شبیه خودم شدی نفسم ...
10 دی 1392

نفس مامان 1 ماهگیت مبارک

پسر نازم امروز 1 ماه شدی ما 2 هفته اس اومدیم همدان پیش مامانی تا شما از چله در بیای عزیزم بابا علی دیشب اومد همدان تا ببینتمون و دلتنگیمون برطرف بشه کلی دلش برای شما تنگ شده بود همش بغلت میکرد و میچرخوندت عزیز دلم.   ...
7 دی 1392